همزمان با تغییر در رأس هرم بانک مرکزی، اغلب اقتصاددانان استقلال بانک مرکزی را راهحلی برای مقابله با تورم میدانند؛ این استقلال هم در مورد دولت و هم در مورد شبکه بانکی مطرح است، در حالیکه در ایران غالباً به استقلال بانک مرکزی از دولت توجه میشود (بنکر)
به گزارش بنکر (Banker)،دکتر حسین درودیان، مدرس اقتصاد دانشگاه تهران به ایرنا اذعان میکند که مشکل حال حاضر سیستم بانکی، پوچ بودن بخش مهمی از دارایی بانکهاست و واقعیت کنونی کشور، استقراض بانکها از بانک مرکزی است، نه استقراض دولت.
** تفریط دولت در استقراض، یعنی رشد درونزای پایه پولی
مشکل حال حاضر سیستم بانکی چیست؟ استقراض بیش از حد دولت از بانک مرکزی یا استقراض بانکها از بانک مرکزی؟
اگر به آمار و ارقام نگاه کنیم، پاسخ سؤال شما روشن است، استقراض بانکها از بانک مرکزی بهطور معنیداری بر استقراض دولت غالب است. البته بنده همین موضوع را نیز معلول عوامل دیگری میدانم و نه علت. اما آنچه الان واقعیت دارد، نقش بانکها در رشد پایه پولی است نه دولت.
استقراض بانکها از بانک مرکزی به دو صورت انجام میگیرد: یکی اینکه این استقراض میتواند فعالانه باشد و باعث تزریق پول جدید شود که در اینجا معمولاً دولت نقشآفرینی میکند (مثلا چیزی شبیه به پروژه مسکن مهر).
نوع دیگر استقراض بانکها از بانک مرکزی، انفعالی یا پسینی است. یعنی ترازنامه بانکها رشد میکند و نیاز آنها به وجوه نقد افزایش مییابد. اما دولت و بانک مرکزی این وجوه را عرضه نمیکنند. مهمترین کانال تزریق وجوه به بانکها در سالهای قبل، مخارج دولت و انتقال آن به بانک مرکزی بوده که از سال 92 رویکردی مبتنی بر منفی بودن مطلق آن مطرح شد. نتیجه آن هم این شد که بانکها مبتلا به اضافه برداشت شدند. وقتی ما میخواهیم به خیال خود جلوی پایه پولی را بگیریم، در شرایطی که ترازنامه بانکها دارد از محل پرداختهای انعطافناپذیر بانک (مثلاً سود سپرده) رشد میکند، بانکها محتاج وجوه نقد میشوند؛ هم برای ذخیره قانونی و هم برای تسویه بین بانکی. اینجاست که بانکها به طور وسیعی قادر به ایفای این تعهدات نخواهند بود، چون پولی که به آن نیاز دارند اصلاً به سیستم بانکی تزریق نشده است. در نتیجه، بانک مرکزی جای آن را پر میکند و بانک، به بانک مرکزی میگوید بزن به حسابم. این میشود اضافه برداشت از بانک مرکزی. این رشد پایه پولی چیزی نیست که بانک مرکزی بتواند به آن نه بگوید، مگر اینکه بخواهد کرکره بانکها را پایین بکشد که از حیث ریسکهای اقتصادی و ثبات مالی بسیار خطرناک است.
پس میتوانیم بگوییم رشد پایه پولی هم برونزاست و هم درونزا. قسمت برونزا مربوط به استقراض دولت از بانک مرکزی یا استقراض فعالانه بانکها از بانک مرکزی است که در آن هم دولت نقش دارد (مثل پروژه مسکن مهر) و قسمت درونزا هم آن قسمتی است که ترازنامه بانکها در حال بزرگ شدن است و بانک مرکزی توان نه گفتن به بانکها را ندارد، مگر آنکه کرکره آنها را پایین بکشد. درست متوجه شدم؟
دقیقاً. اگر دولت پایه پولی مورد نیاز بانکها را از بانک مرکزی استقراض نکرده و آن را بهصورت برونزا تزریق نکند، بانکها به صورت درونزا این کار را انجام میدهند.
** رفتار انقباضی دولت اشتباه بود
گفتید در حال حاضر مشکل سیستم بانکی استقراض بانکها از بانک مرکزی است. اما اشاره کردید که خود این مشکل معلول است. پس علت چیست؟
تمرکز دولت از سال 92 روی کنترل تورم بود. یک فشار نسبتاً زیاد و رویه افراطی برای کنترل تورم در پیش گرفته شد. تصور اقتصاددانان از تورم این است که تورم یک پدیده پولی است، در حالی که تورم سالهای 90 تا 92 در ایران یک تورم فشار هزینه یا تورم رکودی بود، نه تورم پولی. آن تورم با توقف قیمت ارز پس از استقرار دولت و گشایشهای بعدی در روابط خارجی به طور خودکار به متوسط سالهای قبل از آن یعنی حدود 16 درصد برمیگشت.
اما دولت با این نگاه که تورم موجود ریشه پولی دارد، دست به یک رفتار انقباضی در پایه پولی زد و رشد پایه پولی (رشد فعالانه) را کمتر از سطح نیاز سیستم بانکی و کمتر از سالهای قبل قرار داد. این در حالی بود که اقتصاد ایران در آن مقطع یک شوک هزینهای را پشت سر گذاشته بود که ایجاب میکرد نقدینگی و پایه پولی با این نیاز منطبق شوند یا به تعبیر علمی «همسازی» نشان دهند. چون نقدینگی از کنترل دولت خارج است و بیشتر به رفتار بانکها برمیگردد که خودشان را متناسب با این نیاز تعدیل کنند.
تلاش دولت این بود که حتیالامکان جلوی رشد پایه پولی را بگیرد چون یک نظریه نادرست در اقتصاد میگوید ریشه رشد نقدینگی در رشد پایه پولی است. از این رو، دولت درصدد برآمد جلوی رشد پایه پولی را بگیرد. چطور؟ به این صورت که دیگر از بانک مرکزی استقراض نکند. آمارها نشان میدهند رفتارهایی که از سوی دولت منجر به رشد پایه پولی میشوند، از سال 92 به بعد نسبت به گذشته 50 درصد کاهش داشته است.
یکی از مهمترین آثار رفتار انقباضی بانک مرکزی این بود که نرخ سود افزایش یافت. وقتی نرخ سود در سطوح بالا قرار گیرد، میان درآمد و هزینههای بانکها شکاف ایجاد میکند. رشد نقدینگی وجود دارد زیرا بانکها مثلا 20 درصد به سپردهها سود میدهند. به موازات بادشدن نقدینگی از این محل، نیاز بانکها به وجوه نقد هم بیشتر میشود. اما چون رفتار انقباضی دولت باعث عدم سرریز وجوه بانک مرکزی به سمت بانکها شد، بانکها به اضافه برداشت روی آوردند. دقت کنید ما در پنج سال اخیر میتوانستیم از محل پایه پولی به اندازه دو برابر مسکن مهر کار عمرانی کنیم. اما به جای رشد پایه پولی از این محل، مسیر را به سمت استقراض بیحاصل بانکها سوق دادیم.
به عبارتی اضافه برداشت بانکها معلول سیاستگذاری پولی انقباضی و وزن دادن زیاد به کنترل نرخ تورم و تک رقمی کردن آن بوده است.
** مسأله، استقلال بانک مرکزی از شبکه بانکی است
با توجه به شرایط موجود، استقلال بانک مرکزی چقدر حائز اهمیت است و چگونه باید اصلاح شود؟
یکی از مسائل بسیار مهم دیگر در سیستم بانکی، استقلال بانک مرکزی از شبکه بانکی است. ما همواره به استقلال بانک مرکزی از دولت توجه کردهایم که البته به صورت غیررسمی و در عمل طی سالهای اخیر تا حد زیادی محقق شده است. اما استقلال بانک مرکزی از بانکها دقیقا مسیری معکوس را طی کرد. وقتی میبینید دولت از پایه پولی برحذر داشته شده ولی بانکها بدون توقف مشغول این کار هستند، واقعا استقلال بانک مرکزی از کدامیک از این دو، مسأله فعلی ماست؟
در اغلب کشورها بانک مرکزی در ازای یک دارایی ذیقیمت به بانکها اجازه اضافه برداشت میدهد. اما استقراض بانکهای ما از بانک مرکزی در ازای «هیچ چیز» انجام میشود. در واقع اکنون نهتنها بخش مهمی از دارایی موجود در ترازنامه بانکها پوچ و موهوم است، بلکه این پوچی به ترازنامه بانک مرکزی هم رسیده است که منظورم دقیقا بدهی یک سیستم بانکی ورشکسته به بانک مرکزی است.
کد خبر: 98923 تاریخ: 97/05/06 منبع: بنکر